Wednesday, January 24, 2007

Nostalgia

یک سال پیش همین روزا بود که از عشقم جدا شدم، عشقی که دیگه هم خودش لجن مال شده بود، هم منو به لجن کشیده بود! از اون روز گاهی نفرینش کردم، گاهی حسرت خوردم، گاهی فحش دادم، گاهی بهش خندیدم، گاهی زار زار گریه کردم،گاهی ادای بی خیالی درآوردم، گاهی مرثیه ساختم، گاهی روضه خوندم... ولی به هر حال فراموشش نکردم! نمی دونم چه جوری اون رابطه ساده و قشنگ به اون افتضاح کشیده شد، چه جوری همه حرمتهای بینمون تبدیل به کثافت شد، چه جوری تونستم آخر سر اونقدر بی رحمانه تصمیم بگیرم و ازش جدا بشم، به هرحال اینم یه مرثیه به یاد اون عشق غبارآلود:

آن روزهای خوب پر از احساس

آن لحظه های مبهم سر درگم

آن عشق ناب ساده بی حاصل

آتش گرفته، سوخته ای مردم


باور کنید رنگ خزان دارد

قلبم در ابتدای بهارانش

باور کنید خسته شده دیگر

از ظلمهای بی حد یارانش


حس می کنم تهی شده افکارم

حس می کنم شکسته ام اندر خود

حس می کنم دگر رگ احساسی

زین قلب پیر زاده نخواهد شد


هرگز نخواستم رود از یادم

آن عشق یا گناه نخستینش

هرگز برون نمی رود از خاطر

آن خاطرات مبهم شیرینش


یادش به خیر، عاشق هم بودیم

بی قید و مست و ساده و خوش باور

در فکرهای کوچکمان بودم

بانوی خانه و او نان آور


یادش به خیر بوسه تب دارش

یادش به خیر شوق هماغوشی

تن لرزه های عشق جنون وارش

لبخند و قول و باز فراموشی


در حیرتم ز چرک کدامین شرک

کافر شدم به پاکی چشمانش

سرمست رنگ ننگ چرا کردم

انکار رنگ خاکی دستانش


ای کاش آن زمان که دلم خون بود

توهین به عشق ناب نمی کردم

تا بیمناک سرزنشش هرگز

اجبار خود به خواب نمی کردم


آن روزهای خوب پر از احساس

آن لحظه های مبهم سردرگم

آن عشق ناب ساده بی حاصل

آتش گرفت و دود شد ای مردم

4 comments:

marmoolak said...

فقط ميتونمبگم...احساستو خيلي زيبا..گفتي
خوشمان امد
گوشت نخور....
ترشي هم نخور..شايد ازتان يه قواره شاعراينده دار در امد

simin said...

با تشکر از اینکه اشکمان را درآوردید. به امید نوشته های بهتر و شادتر ، شاید

Anonymous said...

sharmande...shoma takhallosetun chiye??!!!fekr konam ehtemalan esme ye giyah bashe ...na?!
(kidding)

m.h said...

هویج!ا
البته این تخلصم نیست، با خودت بودم که دیگه جوون مردمو مسخره نکنی! می خندی پرنده!؟