با ولع غذا مي خورد... خرده ناني بر زمين ريخت... مورچه ساده لوح سر رسيد... تعظيم كرد... و با دستاني رو به آسمان... شكر نعمت به جا آورد!1
او همچنان حريصانه مي خود... و مورچه همچنان سپاسگزاري مي كرد... غذايش را خورد و رفت... مورچه ديگر راز و نياز نمي كرد... حالا پاهايش رو به آسمان بود!1
No comments:
Post a Comment